خلاصه داستان
وقتی nakajima atsushi از یتیم خونه پرت کردن بیرون ، نه جایی برای رفتن داشت و نه غذایی برای خوردن ، داشت به روزخونه نگا می کرد و به صدای شکمش گوش می کرد که یک دفعه مردی در حال خودکشی دید و رفت نجاتش داد ، اسم اون مرد dazai osamu بود و اسم دستیارش kunikida بود ، انها کاراگاه های ویزه ای بودن که برای ...
عالیه